نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   مثل خلیل بود و تبر بسته بود او 

   نارنجکی میان کمر بسته بود او

   آن ماه شب، شکست بت استخاره را

   بیدار بود و دل به سحر بسته بود او

   یک اتفاق سرخ می افتاد در زمین

   یک لحظه چشم هایش اگر بسته بود او

   شوری عجیب داشت برای رسالتش

   عهدی که با خدا به نظر بسته بود او

   بر چوبه های دار انالحق غروب کرد

   منصور بود و بار سفر بسته بود او

   افتاده بود مثل اناری  که از درخت ...

   گلخنده هاش تازه ثمر بسته بود او



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  هنوز گرمی یک سایبان برایم بود

  پدر که جای سرش روی شانه هایم بود 

  چه زود حجله ی ناکامی مرا بستند

  خودم نبودم و یک شاخه گل به جایم بود

  پیام  تسلیتم  را  به مادرم  گفتم 

  به آن الهه ی عاشق که پا به پایم بود 

  به سنگری که شهادت به مردنم می داد 

  به دسته های کبوتر که در هوایم بود

  شده پلاک به جا مانده از جنازه ی من

  پدر که شاهد لب های بی صدایم بود 



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  زینب که برای کوفه سمبل شده است 

  اسطوره ایثار و تحمل شده است 

  تصمیم گرفته قصد غربت بکند 

  در بین سران کوفه صحبت بکند

  باید بروم به کوفه امشب برسم 

  باید به سخنرانی زینب برسم 

  یک وقت بهانه دست دشمن ندهد

  سجاد و رقیه را به کشتن ندهد

  حرفی زبهشت و باغ و گلشن نزند

  بر آتش این زمانه دامن نزند  

  زینب که عطش رفیق دیرینه ی اوست

  پس لرزه ی یک فاجعه در سینه ی اوست

  بد نیست که از حرمله دوری بکند 

  بنشیند و یک گوشه صبوری بکند 

  با قدرت خود شمر شکستش ندهد 

  افشا گریش کار به دستش ندهد 

  زینب که تمام راز ها در بر اوست 

  هفتاد دو تا فرشته هم منبر اوست

  از کوفه و بی وفایی اش دم نزند

  از قدرت ماورایی اش دم نزند

  از وحشت این زمانه صحبت نکند

  از خنجر و تازیانه صحبت نکند

  حرفی نزند که بد تر از این بشود

  حرفی که برای کوفه سنگین بشود

  باید که به یک سکوت دائم برسد 

  این قافله تا مدینه سالم برسد

 



:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   لیلای تو یک قامت زیبا دارد 

  قلب و دلی اندازه ی دریا دارد 

  از طرز نگاه کردنش معلوم است

  از من طلب آب گوارا دارد 

  مولا تو که احساس مرا می فهمی 

  این دلهره ی خاص مرا می فهمی 

  از دولت عشق مشک آبی دارم 

  با علقمه یک خرده حسابی دارم 

  کو چشم تو مولا که رکابم بدهد

  در سینه مرا گرفته تابم بدهد 

  تصمیم گرفته علقمه مست کند 

  هفتاد دو استکان شرابم بدهد 

  غم ریشه درون چشم هایم دارد 

  غیر از تو کسی نیست جوابم بدهد

  برگشته که کوفه زیر قولش بزند 

  برگشته که بی سبب عذابم بدهد 

  برگشته که با موعظه خامم بکند 

  شش دنگ شریعه را به نامم بکند 

  من رودم و تشنه در نبردم مولا         یاد آور برگ های زردم مولا 

  پرپر زدنم دلیل خاصی دارد              چشمان تو خواست برنگردم مولا 

  چشمان تو خواست آسمانی بشوم 

  اسطوره عشق و مهربانی بشوم 

  یک معجزه از لحن ترت ریخته بود 

  اجساد خدا پشت سرت ریخته بود

  آن نیزه که از گلوی تو می گذرد 

  ای کاش که از تشنگی ات بو نبرد 

  از کوفه جفا بود و مدارا  ازما 

  روشن شده بود آب گوارا از ما

  مولا بپذیر تحفه درویشی است

  این پیکر نا قابل ما را از ما



:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   بیا تا روی ماهت آسمانم داده باشد 

  خم ابروی یوسف را نشانم داده باشد

  بیا تا مردمک های نگاه روشن تو 

  چراغی بر بلندای جهانم داده باشد

  بتابد عکس تو بر اشک گندم گونه ی من 

  نما و جلوه ای از کهکشانم داده باشد

  صدایت کوچه هارا پر کند از عطر نرگس 

  حضور گرم تو آتش به جانم داده باشد 

  بیا تا جمعه هایم این همه ابری نباشند

  نگاهت آفتابی مهربانم داده باشد

  بیا آقا سفارش کن که فردا دست تقدیر 

مزاری در کنار جمکرانم داده باشد



:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   تو کیستی که خراسان دیارتان شده است 

  چنین بنای وسیعی مزارتان شده است

  چگونه این همه با تو کبوتران خوبند 

  چگونه این همه آهو شکارتان شده است 

  تو کعبه ای و همه شوق دیدنت دارند

  تو چشمه ای و عطش بی قرارتان شده است

  من از زمین و زمان دل بریدم و اینک 

  تمام فکر و خیالم دچارتان شده است

  غریبگی تو امشب بهانه ی خوبی 

  برای پرسه زدن در کنارتان شده است

  دلم ارادت خاصی به این حرم دارد

دلم هوایی نقش و نگارتان شده است  

تو یک فرشته ای و روز محشری اینجا 

برای بنده ی تقصیرکارتان شده است



:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   دسته ای از کبوتران حرم جلد بام غریبه ها شده اند 

  دسته ای هم به دشت برگشتند در کویر طبس رها شده اند

  آهوان غریب صحن شما توی دام غرور افتادند 

  اشتباهی که تاک ها کردند تا که شرمنده ی شما شده اند 

  پا به پای کبوتران امشب آهوان دسته دسته برگشتند

  مردم چشم های زائرشان مست از این همه صفا شده اند 

  در دل این جماعت مأنوس کعبه هم ریشه گسترانیده 

  عده ای با شما صفا کردند عده ای راهی منا شده اند 

  قصد دارد که گنبدت امشب روی دست مناره ها بزند 

  مثل گلدسته هاکه همچون شمع روشنی بخش این سرا شده اند 

  مانده تا دست بر سرش بکشی بره آهوی نارمیده ی تو 

  خانه های امید او انگار در دل این حرم بنا شده اند 



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   دوباره آسمان ،عصر سه شنبه

  حریم شاعران ،عصر سه شنبه

  دوباره زیر یک چتر خیالی

  قراری در میان ،عصر سه شنبه

  دلم را داده ام در تیرگی ها

  به شمعی نیمه جان ،عصر سه شنبه

  چه حالی می شوم چشمش که برمن

  می افتد ناگهان ،عصر سه شنبه

  مزارم مصرع پایانی ام شد

  وفات یک جوان عصر سه شنبه



:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  گوشی چقدر زنگ زد و بر نداشتم

  اهل فریب بودی و باور نداشتم

  دیدی که سخت می گذرد روزگار من

  دیدی که جز هوای تو در سر نداشتم

  من گیج گیج بودم و جز چند قطره اشک

  چیزی در آن دقایق آخر نداشتم

  در من سکوت بود و شما حرف می زدید

  غیر از سکوت چاره ی دیگر نداشتم

  عشق تو تکیه داد مرا روی نیمکت

  جایی میان قلب تو آخر نداشتم



:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  زینب بیا که پاک کنی گرد راه را

  این اشک های کودک بی سر پناه را

  این طفل ها هنوز به خاطر می آورند

  آن ظهر آفتابی و گرم و سیاه را

  زینب بیا و حنجره ي روی نیزه شو

  بر هم بریز حرمله های گناه را

  جزتو که جمع می کند از روی دست باد

  ته مانده های پیکر سرخ سپاه را

  در پیش روی توست شبی تار و بی چراغ

  تا مرز شام بدرقه کن قرص ماه را

 



:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 دی 1391 | نظرات ()