نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

درمانم اگر چه ساده باید باشد

ایمان و کمی اراده باید باشد

گفتند که باید استراحت بکنم 

آغوش تو فوق العاده باید باشد 



:: بازدید از این مطلب : 122
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

دنبال من نگرد که پیدا نمی شوم

عکس مرا نبوس که دیوانه می شوم

من یک اتاق تنگ که از پشت بسته است

یک پنجره که روی کسی وا نمی شوم

تو ، قرص  آفتابی و  من  در برابرت 

آنقدر تیره ام که تماشا نمی شوم

من دلبری زیاد بلد نیستم ، ولی

حس می کنم که توی دلت جا نمی شوم

شاید- زمانه - باز مرا عاشقت کند

آن عاشق همیشگی اما نمی شوم

 



:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 4 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

پیکراوبه زخم عادت داشت دشت مجنون به بادهای شدید

دشت او را هوایی خود کرد باد او را به قتل گاه کشید

با لبی تشنه در میان کویر نفسش بوی کربلا می داد

شیر مردی که مثل حضرت حر توی میدان حریف می طلبید

گرد وخاکی بلند شد از دور سنگرش را محاصره کردند

صف کشیدند در مقابل او دسته ای از سپاهیان یزید

عکس او را مخابره کردند دوربین های روی قناسه

جنگجویی که برق خنجر او در میان کویر می رقصید

پهنه ی دشت را قرق کرده مرزبانی بدون نام ونشان 

یک عشایر زناکجا آباد پاسداری به رنگ و بوی شهید

گرمی یک گلوله را حس کرد مثل یک سیب از درخت افتاد

عشق او جای دیگری بود و حال اورا کسی نمی فهمید

 



:: بازدید از این مطلب : 196
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 27 فروردين 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  شب بود و نور در حرمت جا گرفته بود

  عطري نجيب گنبد خضرا گرفته بود 

  دل محو چند آينه در گوشه ي حرم 

  جايي در آستانه ي دريا گرفته بود 

  گلمويه بست خوشه ي انگور نارس اش 

  چشمي كه آبغوره در آن جا گرفته بود 

  شب رفت و بال هاي كبوتر شكوفه داد 

  يك عطر سبز رهگذران را گرفته بود 

  از اشتياق در دل نقاره هاي مست 

  يك شور وصف ناشدني پا گرفته بود 

  افتاده بود عكس تو در جام آسمان 

  گلدسته هات لحن تماشا گرفته بود 

   

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  امشب براي پرسه زدن توي اين حرم 

  با خود دو جفت بال كبوتر مي آورم

  تنها تر از هميشه كنارت نشسته ام 

  حس مي كنم حضور تورا در برابرم 

  بي تو ، حواس شعر مرا پرت مي كند 

   تكثير چند واژه  ي مسموم در سرم 

  تا اينكه از هواي تو لبريز مي شوند 

  گلواژه هاي حبس شده توي دفترم 

  امشب در آستانه ي اين شاعرانگي 

  تنها هواي بام تو دارد كبوترم 

  بوي گلاب مي دهي و عطر رازقي 

  وقتي تورا به شعر و غزل در مي آورم



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  بر فرق امير عكس ماه افتاده 

  از چشم غدير خون به راه افتاده

  امروز غدير هرچه دارد از اوست 

  اين بركه ي  پير هرچه دارد از اوست

  تا اسم امير در ميان مي آيد 

  از كوفه چقدر بوي نان مي آيد

  او جيره ي آب و گندم دنيا بود 

  او چشم و اميد مردم دنيا بود

  اميد كوير بي علف بود هنوز

  اميد جهان بود،هدف بود هنوز

  جانبازي او قصه ي شب هاي عرب

  آيينه ايثار و شرف بود هنوز

  امروز كنار بارگاهش بودم 

  در گوشه اي از خاك نجف بود هنوز

  مي گفت رطب داده به دستان علي 

  نخلي كه پر از شور و شعف بود هنوز

  در شهر پر ازصداي شليك ،ولي

  در محفل او رباب و دف بود هنوز

  بايد كه علي بي كس و تنها باشد 

  با آن همه گمراه طرف بود هنوز

  امروز پر از لطف و كرم بود علي 

  ديوار به ديوار حرم بود علي

  آن چشمه ي نوراني دين آمده بود 

  خورشيد به ديدار زمين آمده بود 



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  اين دختري كه تازه شده آشناي من

  زيباست آنچنان كه تو بودي براي من

  روزي هزار دفعه به من زنگ مي زند

  برعكس تو كه سير شدي از صداي من

  با او قدم كه مي زنم احساس مي شود

  سنگيني نگاه تو بر شانه هاي من

  من پاي تو نشستم و باور نمي كني

  از او بپرس حال دلم را به جاي من

  كي مي شود دوباره مرا مال خود كني

  عطر تو باز پر بكشد در هواي من

  برگرد از ادامه راهي كه ممكن است 

  از سينه ي تو پاك كند رد پاي من



:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 مهر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  تقدير نيست اينكه شدم صيد اين حرم 

  تيرت درست خورده به قلب كبوترم

  سجاده لب به ذكر و ثنايت گشوده و 

  مي آورد خيال تو را  در برابرم

  من يك كبوترم كه پي عشق دلبخواه 

  نيلوفري كه تشنه ي اين حوض كوثرم

  هربار حس كنم كه طلب كرده اي مرا 

  با بال هاي بسته به سوي تو مي پرم

  "وقتي هزار حاتم طايي گداي توست "

  بايد به شاه بودنت  ايمان بياورم

  هر چند از عمارت تو رفتني شدم 

  اما هواي بندگي ات مانده در سرم



:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 15 شهريور 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  تنها فراق توست غم و دردم از سفر

  راهي نمانده است كه برگردم از سفر

  شرمنده ام كه دور شدم از كنار تو

  قلب تو را به زور جدا كردم از سفر

  من را هواي جنگ زمين گير كرده است

  تابيده نور عشق به من هردم  از سفر

  اين اشك هاي سرخ نشان مي دهد كه من

  جز آه و ناله نيست رهاوردم از سفر

  شايد مرا شهيد كند عشق اين وطن

  شايد كه بر نگشت تن سردم از سفر

  مادر مرا ببخش اگر مردم و برات 

  چيزي به جز غرور نياوردم از سفر



:: بازدید از این مطلب : 579
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 مرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   مثل خلیل بود و تبر بسته بود او 

   نارنجکی میان کمر بسته بود او

   آن ماه شب، شکست بت استخاره را

   بیدار بود و دل به سحر بسته بود او

   یک اتفاق سرخ می افتاد در زمین

   یک لحظه چشم هایش اگر بسته بود او

   شوری عجیب داشت برای رسالتش

   عهدی که با خدا به نظر بسته بود او

   بر چوبه های دار انالحق غروب کرد

   منصور بود و بار سفر بسته بود او

   افتاده بود مثل اناری  که از درخت ...

   گلخنده هاش تازه ثمر بسته بود او



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  هنوز گرمی یک سایبان برایم بود

  پدر که جای سرش روی شانه هایم بود 

  چه زود حجله ی ناکامی مرا بستند

  خودم نبودم و یک شاخه گل به جایم بود

  پیام  تسلیتم  را  به مادرم  گفتم 

  به آن الهه ی عاشق که پا به پایم بود 

  به سنگری که شهادت به مردنم می داد 

  به دسته های کبوتر که در هوایم بود

  شده پلاک به جا مانده از جنازه ی من

  پدر که شاهد لب های بی صدایم بود 



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  زینب که برای کوفه سمبل شده است 

  اسطوره ایثار و تحمل شده است 

  تصمیم گرفته قصد غربت بکند 

  در بین سران کوفه صحبت بکند

  باید بروم به کوفه امشب برسم 

  باید به سخنرانی زینب برسم 

  یک وقت بهانه دست دشمن ندهد

  سجاد و رقیه را به کشتن ندهد

  حرفی زبهشت و باغ و گلشن نزند

  بر آتش این زمانه دامن نزند  

  زینب که عطش رفیق دیرینه ی اوست

  پس لرزه ی یک فاجعه در سینه ی اوست

  بد نیست که از حرمله دوری بکند 

  بنشیند و یک گوشه صبوری بکند 

  با قدرت خود شمر شکستش ندهد 

  افشا گریش کار به دستش ندهد 

  زینب که تمام راز ها در بر اوست 

  هفتاد دو تا فرشته هم منبر اوست

  از کوفه و بی وفایی اش دم نزند

  از قدرت ماورایی اش دم نزند

  از وحشت این زمانه صحبت نکند

  از خنجر و تازیانه صحبت نکند

  حرفی نزند که بد تر از این بشود

  حرفی که برای کوفه سنگین بشود

  باید که به یک سکوت دائم برسد 

  این قافله تا مدینه سالم برسد

 



:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   لیلای تو یک قامت زیبا دارد 

  قلب و دلی اندازه ی دریا دارد 

  از طرز نگاه کردنش معلوم است

  از من طلب آب گوارا دارد 

  مولا تو که احساس مرا می فهمی 

  این دلهره ی خاص مرا می فهمی 

  از دولت عشق مشک آبی دارم 

  با علقمه یک خرده حسابی دارم 

  کو چشم تو مولا که رکابم بدهد

  در سینه مرا گرفته تابم بدهد 

  تصمیم گرفته علقمه مست کند 

  هفتاد دو استکان شرابم بدهد 

  غم ریشه درون چشم هایم دارد 

  غیر از تو کسی نیست جوابم بدهد

  برگشته که کوفه زیر قولش بزند 

  برگشته که بی سبب عذابم بدهد 

  برگشته که با موعظه خامم بکند 

  شش دنگ شریعه را به نامم بکند 

  من رودم و تشنه در نبردم مولا         یاد آور برگ های زردم مولا 

  پرپر زدنم دلیل خاصی دارد              چشمان تو خواست برنگردم مولا 

  چشمان تو خواست آسمانی بشوم 

  اسطوره عشق و مهربانی بشوم 

  یک معجزه از لحن ترت ریخته بود 

  اجساد خدا پشت سرت ریخته بود

  آن نیزه که از گلوی تو می گذرد 

  ای کاش که از تشنگی ات بو نبرد 

  از کوفه جفا بود و مدارا  ازما 

  روشن شده بود آب گوارا از ما

  مولا بپذیر تحفه درویشی است

  این پیکر نا قابل ما را از ما



:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   بیا تا روی ماهت آسمانم داده باشد 

  خم ابروی یوسف را نشانم داده باشد

  بیا تا مردمک های نگاه روشن تو 

  چراغی بر بلندای جهانم داده باشد

  بتابد عکس تو بر اشک گندم گونه ی من 

  نما و جلوه ای از کهکشانم داده باشد

  صدایت کوچه هارا پر کند از عطر نرگس 

  حضور گرم تو آتش به جانم داده باشد 

  بیا تا جمعه هایم این همه ابری نباشند

  نگاهت آفتابی مهربانم داده باشد

  بیا آقا سفارش کن که فردا دست تقدیر 

مزاری در کنار جمکرانم داده باشد



:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   تو کیستی که خراسان دیارتان شده است 

  چنین بنای وسیعی مزارتان شده است

  چگونه این همه با تو کبوتران خوبند 

  چگونه این همه آهو شکارتان شده است 

  تو کعبه ای و همه شوق دیدنت دارند

  تو چشمه ای و عطش بی قرارتان شده است

  من از زمین و زمان دل بریدم و اینک 

  تمام فکر و خیالم دچارتان شده است

  غریبگی تو امشب بهانه ی خوبی 

  برای پرسه زدن در کنارتان شده است

  دلم ارادت خاصی به این حرم دارد

دلم هوایی نقش و نگارتان شده است  

تو یک فرشته ای و روز محشری اینجا 

برای بنده ی تقصیرکارتان شده است



:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   دسته ای از کبوتران حرم جلد بام غریبه ها شده اند 

  دسته ای هم به دشت برگشتند در کویر طبس رها شده اند

  آهوان غریب صحن شما توی دام غرور افتادند 

  اشتباهی که تاک ها کردند تا که شرمنده ی شما شده اند 

  پا به پای کبوتران امشب آهوان دسته دسته برگشتند

  مردم چشم های زائرشان مست از این همه صفا شده اند 

  در دل این جماعت مأنوس کعبه هم ریشه گسترانیده 

  عده ای با شما صفا کردند عده ای راهی منا شده اند 

  قصد دارد که گنبدت امشب روی دست مناره ها بزند 

  مثل گلدسته هاکه همچون شمع روشنی بخش این سرا شده اند 

  مانده تا دست بر سرش بکشی بره آهوی نارمیده ی تو 

  خانه های امید او انگار در دل این حرم بنا شده اند 



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   دوباره آسمان ،عصر سه شنبه

  حریم شاعران ،عصر سه شنبه

  دوباره زیر یک چتر خیالی

  قراری در میان ،عصر سه شنبه

  دلم را داده ام در تیرگی ها

  به شمعی نیمه جان ،عصر سه شنبه

  چه حالی می شوم چشمش که برمن

  می افتد ناگهان ،عصر سه شنبه

  مزارم مصرع پایانی ام شد

  وفات یک جوان عصر سه شنبه



:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  گوشی چقدر زنگ زد و بر نداشتم

  اهل فریب بودی و باور نداشتم

  دیدی که سخت می گذرد روزگار من

  دیدی که جز هوای تو در سر نداشتم

  من گیج گیج بودم و جز چند قطره اشک

  چیزی در آن دقایق آخر نداشتم

  در من سکوت بود و شما حرف می زدید

  غیر از سکوت چاره ی دیگر نداشتم

  عشق تو تکیه داد مرا روی نیمکت

  جایی میان قلب تو آخر نداشتم



:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  زینب بیا که پاک کنی گرد راه را

  این اشک های کودک بی سر پناه را

  این طفل ها هنوز به خاطر می آورند

  آن ظهر آفتابی و گرم و سیاه را

  زینب بیا و حنجره ي روی نیزه شو

  بر هم بریز حرمله های گناه را

  جزتو که جمع می کند از روی دست باد

  ته مانده های پیکر سرخ سپاه را

  در پیش روی توست شبی تار و بی چراغ

  تا مرز شام بدرقه کن قرص ماه را

 



:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   امشب سپیدی تن تو فرق می کند

  آن قلب صاف و روشن تو فرق می کند 

  لبخند های تلخ تو از گریه بدتر است

  با خنده های قبلن تو فرق می کند 

  امشب صدا و لحن تو کلی عوض شده 

  حتی سلام کردن تو فرق می کند 

  تنهایی و غمی که همه عمر با من است 

 با تلخی لب ودهن تو فرق می کند

  ما وصله ی همیم و تو باور نمی کنی 

  ما دوستیم ، دشمن تو فرق می کند

 



:: بازدید از این مطلب : 209
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

    شب در نمای بسته ی یک صندلی رها

   عکس تو روی میز اتاقی که بارها .....

   کم کم ضمیمه شد به خیابان نگاه من 

   دیدم که کودتای تورا موقعی که با-

   - چتری در آستانه ی در گم شدی -و بعد

   خیس از صدای بستن درهای سینما

   یلدا دلم شکسته به نحوی که ممکن است 

   خوبم ! نه آن قدر که قیامت کنی به پا

   عکس تو روی میز اتاقی که تا ابد 

   در من مماس با تو کسی می لبد تو را



:: بازدید از این مطلب : 208
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   مردی که بیست سالگی اش پرت جاده است

   میزی  تمام نقره  برایت  نهاده  است 

   پاریس چشم های تو جاییست با صفا 

   ایفل به جای هر مژه ات ایستاده است

   عصیان تو را همیشه نفس می کشد -و بعد

   نسکافه ای که تکیه به لبهات داده است 

   زل می زند به عقربه هایی که نارس اند

   مردن به پای این همه تکرار ساده است

   شاید تو را دوباره بکارند روی میز 

   جایی که ساک قهوه ای ام اوفتاده است



:: بازدید از این مطلب : 202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 آبان 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد