نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  شب بود و نور در حرمت جا گرفته بود

  عطري نجيب گنبد خضرا گرفته بود 

  دل محو چند آينه در گوشه ي حرم 

  جايي در آستانه ي دريا گرفته بود 

  گلمويه بست خوشه ي انگور نارس اش 

  چشمي كه آبغوره در آن جا گرفته بود 

  شب رفت و بال هاي كبوتر شكوفه داد 

  يك عطر سبز رهگذران را گرفته بود 

  از اشتياق در دل نقاره هاي مست 

  يك شور وصف ناشدني پا گرفته بود 

  افتاده بود عكس تو در جام آسمان 

  گلدسته هات لحن تماشا گرفته بود 

   

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  امشب براي پرسه زدن توي اين حرم 

  با خود دو جفت بال كبوتر مي آورم

  تنها تر از هميشه كنارت نشسته ام 

  حس مي كنم حضور تورا در برابرم 

  بي تو ، حواس شعر مرا پرت مي كند 

   تكثير چند واژه  ي مسموم در سرم 

  تا اينكه از هواي تو لبريز مي شوند 

  گلواژه هاي حبس شده توي دفترم 

  امشب در آستانه ي اين شاعرانگي 

  تنها هواي بام تو دارد كبوترم 

  بوي گلاب مي دهي و عطر رازقي 

  وقتي تورا به شعر و غزل در مي آورم



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  بر فرق امير عكس ماه افتاده 

  از چشم غدير خون به راه افتاده

  امروز غدير هرچه دارد از اوست 

  اين بركه ي  پير هرچه دارد از اوست

  تا اسم امير در ميان مي آيد 

  از كوفه چقدر بوي نان مي آيد

  او جيره ي آب و گندم دنيا بود 

  او چشم و اميد مردم دنيا بود

  اميد كوير بي علف بود هنوز

  اميد جهان بود،هدف بود هنوز

  جانبازي او قصه ي شب هاي عرب

  آيينه ايثار و شرف بود هنوز

  امروز كنار بارگاهش بودم 

  در گوشه اي از خاك نجف بود هنوز

  مي گفت رطب داده به دستان علي 

  نخلي كه پر از شور و شعف بود هنوز

  در شهر پر ازصداي شليك ،ولي

  در محفل او رباب و دف بود هنوز

  بايد كه علي بي كس و تنها باشد 

  با آن همه گمراه طرف بود هنوز

  امروز پر از لطف و كرم بود علي 

  ديوار به ديوار حرم بود علي

  آن چشمه ي نوراني دين آمده بود 

  خورشيد به ديدار زمين آمده بود 



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()