شب بود و نور در حرمت جا گرفته بود
عطري نجيب گنبد خضرا گرفته بود
دل محو چند آينه در گوشه ي حرم
جايي در آستانه ي دريا گرفته بود
گلمويه بست خوشه ي انگور نارس اش
چشمي كه آبغوره در آن جا گرفته بود
شب رفت و بال هاي كبوتر شكوفه داد
يك عطر سبز رهگذران را گرفته بود
از اشتياق در دل نقاره هاي مست
يك شور وصف ناشدني پا گرفته بود
افتاده بود عكس تو در جام آسمان
گلدسته هات لحن تماشا گرفته بود
:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1