مردی که بیست سالگی اش پرت جاده است
میزی تمام نقره برایت نهاده است
پاریس چشم های تو جاییست با صفا
ایفل به جای هر مژه ات ایستاده است
عصیان تو را همیشه نفس می کشد -و بعد
نسکافه ای که تکیه به لبهات داده است
زل می زند به عقربه هایی که نارس اند
مردن به پای این همه تکرار ساده است
شاید تو را دوباره بکارند روی میز
جایی که ساک قهوه ای ام اوفتاده است
:: بازدید از این مطلب : 213
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0